سیاست ها و اصول کلی پیامبر(ص) در مقابله با گروه های مخالف
سیاست های کلی پیامبر(ص) در مقابله با دشمنانش در 13 سالِ مکه و 10 سالِ مدینه تفاوت هایی داشت. عمده سیاست های ایشان در مکه، با توجه به محیط و میزان توانایی ای که داشتند، با رویکردی مسالمت آمیز همراه بود، حال آنکه در مدینه شرایط به گونه ای دیگر بود و جنگ و مقابله ی نظامی در کنار صلح، رویکرد غالب بود. با مطالعه ی سیره ی پیامبر در این زمینه، به خوبی قابلیت های بالا و توانمندی ایشان به عنوان سیاستمداری خبره و آگاه به شرایط جامعه ی خویش به اثبات می رسد.
به اختصار می توان اصولی که پیامبر(ص) در رابطه با مخالفانش اعمال می کردند به این صورت بیان کرد :
الف) مدارا راهکاری حکیمانه در سیره نبوی
مدارا یکى از اصول اخلاقى اسلام است که در بهبود روابط اجتماعى نقشى مهم و اساسى دارد. اگر در جامعهاى از این اصل ارزشمند به درستى و بجا استفاده شود، از بسیارى از کجروىها، از جمله قطع روابط و کینهورزى و دشمنى، جلوگیرى خواهد شد و اعضا و افراد آن جامعه با آرامش روانى بیشترى زندگى خواهند کرد.
اسلام روى این اصل تأکید فراوان ورزیده و پیامبر(ص) همواره در زندگى پربرکت خود بدان عمل کرده، آن را منش و روش خود قرار مىدادند و با مدارا و گذشت شناخته مىشدند. پیامبر اکرم(ص) به خاطر گذشت و مدارایش، از خداوند لوح «وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ» گرفت و بسیارى از دشمنان و معاندان از گذشت و مداراى ایشان به حقانیت نبوت ایشان پى برده و اعتراف مىکردند و بىاختیار فریاد برمىآوردند: « اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ »(انعام/124)
«خدا داناتر است که رسالت خود را در کجا قرار دهد. »
برای روشنگری و تبیین این اصل،ابتدا باید به واژه شناسی «مدارا» پرداخت:
«مُدارا» در لغت، به معنی نرمش و ملاطفت و رفق با مردم و چشم پوشی از خطای آنان است و در روایات اسلامی نیز به همین معنا بکار رفته است . از آیات قرآن به خوبی روشن میشود که پیامبر گرامی اسلام مأمور به نرمش و مُدارا با مردم بودهاند
همچنین گفته اند:از ریشه «دری ـ درایه» در لغت، به معنای مجامله و ملاطفت، برخورد مؤدبانه یا چاپلوسانه آمده است.(آذرتاش،ص196)
منظور از «مدارا» در این نوشتار، نوعی برخورد همراه با سعه صدر، گذشت و تحمّل است؛ معادل آنچه امروز از آن به تساهل تعبیر میشود.البته این تعریف به معنای بیتفاوتی نسبت به عقاید مخالف نیست. به تعبیر دیگر، «مدارا با اعتقادورزان است، نه با اعتقادات.(سروش،ص310)
گفته اند: مدارا از «دارأته» و «داریته» هم با همزه و هم بدون همزه مىآید. این افعال هنگامى به کار برده مىشود که شخص با پرهیز از درگیرى با دیگرى، با او با نرمى و ملایمت رفتار کرده باشد. ابنمنظور مىنویسد: هر که آن را با همزه استعمال کند، معنایش «الاتقاء لشره»، و هرکه بدون همزه استعمال کند، از باب «دریت» به معناى خدعه و نیرنگ گرفته است.(ابن منظور،1414ق،ج1،ص71)
چنانچه ابن منظور در جای دیگر گوید:«مدارا» بر رفتارى اطلاق مىشود که شخص به خاطر پیامدهایش به آن تن در مىدهد و با طرف با اغماض و گذشت برخورد مىکند. به همین دلیل، برخى از لغتشناسان گفتهاند: کسى که مدارا مىکند در حقیقت، کینه و غیض خود را پنهان کرده و اظهار دوستى مىکند.(ابن منظور،1414ق،ج14،ص255)
اصل «مدارأه» به معناى مخالفت و مدافعه است. سخن خداى متعال که در بیان یکى از ویژگىهاى مؤمنان فرموده، از همین باب است. خداوند متعال مىفرماید: «آنان کسانىاند که «سیئه»را با «حسنه»دفع مىکنند. (قصص/54)
ابنعباس در تفسیر این آیه گفته: «مؤمنان کسانىاند که دشنام و اذیت را با سلام و مدارا پاسخ مىدهند.(غزالی،بی تا،ج6،ص28)
معادل دیگر مدارا در عربى «رفق» است. رفق به معناى نرمخویى و ظرافت داشتن در کار است و به کسى که نرمخویى پیشه مىکند، «رفیق» مىگویند.( فراهیدی،1409ق،ج5،ص149)
اما آنچه در فارسى کاربرد دارد، بیشتر معادل کلمه «رفق» در عربى یعنى مهربانى، عطوفت و گذشت است. بدینروى، در فرهنگهاىفارسىاینواژه را اینگونه تعریف مىکنند: مدارا در لغت به معناى ملایمت، نرمى، بردبارى، سازگارى، لطف، خضوع، فروتنى و شفقت آمده است.(دهخدا،علی اکبر،1372ش،ذیل کلمه«مدارا»)
مدارا با مداهنه و سازش تفاوت دارد. سازش و مداهنه کوتاه آمدن در اصول و مصالح اسلام براى کسب منافع شخصى یا گروهى است، در صورتى که مدارا کوتاه آمدن در منافع و مضار شخصى یا کوتاه آمدن براى کسب منافع و مصالح عمومى و اسلامى است.
غزالى در بیان تفاوت میان مدارا و مداهنه مىگوید: اگر به هدف سالم ماندن دینت و اصلاح برادرت، از خطاى طرف چشم پوشیدى، این مداراست، اما اگر به هدف بهرهبردارى شخصى و رسیدن به خواستههاى درونى و حفظ مقام و موقعیت گذشت کردى، این مداهنه است.(غزالی،ابوحامد،بی تا،ج5،ص184)
در جهان امروز که سخن از مخالفان سیاسى و شیوه برخورد احزاب و حکومتها با مخالفان است و برخورد همراه با تساهل و تسامح با مخالفان سیاسى یک ارزش به حساب مىآید،
اصل اولیه رفتار پیامبر (ص) این بود که با مخالفان همواره مدارا می کرد و با ملایمت آنها را به دین حق دعوت می نمود. این اصل و رفتار پیامبر (ص) با مخالفان، طبق فرمان خداوند و آیین نامه ای است که می فرماید:
« وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا »(انفال/61)
«اگر مخالفان تمایل به صلح نشان دادند، تو نیز تمایل نشان بده.»
پیامبر در راستای تحقق اهداف اصلی خود در امر هدایت جامعه، این شیوه را برگزید و اصل رحمت و محبت اساس دعوت ایشان بود و راز موفقیت او در تألیف قلبها، همان محبت و ملایمت او بود که از صد لشکر قویتر است،
تا جایی که سیرهنویسان در توصیف آن حضرت نگاشتهاند:«پیامبر(ص) دارای قلبی رقیق بود و نسبت به همه مسلمانان مهربان بود.
اگرچه در محدوده سمحه و سهله بودن دین، بحثهای فراوانی مطرح است، که آیا این به معنای گذشتن از اصول دین و کوتاه آمدن در مقابل اقدامات مخالفان است یا نه؟
در پاسخ میتوان گفت: هیچگاه منظور از مدارا نسبت به مخالفان زیر پا گذاشتن اصول دین و تعالیم ضروری آن نیست، بلکه آسانگیری اولاً، در اصل پذیرش دین است که هیچگونه اجبار و اکراهی در آن نیست؛ ثانیاً، در عمل به احکام دین، تا جایی که اصول آن حفظ شود.
پیامبر(ص) در مقابل بتپرستان، کفار و مشرکان قریش چارهای جز مدارا نداشت؛ زیرا در ابتدای راه بود و میبایست با مدارا و به آرامی آنها را به سمت دین اسلام بکشاند. اما در برخورد با اهل کتاب و پس از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه، هر دو نوع برخورد را داشت؛ یعنی تا آنجا کم ممکن بود با گفتوگو و با عهد و پیمان سعی در زندگی مسالمت آمیز در کنار هم داشت، اما وقتی آنها پا را فراتر نهاده، خیانت میکردند یا نقض پیمانی صورت میگرفت. پیامبر به شدت برخورد مینمود؛ همانند برخورد عملی با قبایل یهودی مدینه.(ابن هشام،بی تا،ج دوم،ص198)
آن حضرت به دلایل گوناگون سیاسی و اجتماعی با مخالفان با ملایمت و رفق برخورد مینمود، آنگونه که با عبداللّه بن اُبی برخورد کرد و در جریان فتنهانگیزی وی پس از غزوه «بنیالمصطلق» حاضر به کشتن او، که سرکرده منافقان بود، نشد و در پاسخ به فرزند عبداللّه، که اجازه قتل پدرش را از پیامبر طلب نمود، فرمودند: «تا هنگامی که زنده است، مانند یک دوست و رفیق با او به نیکی رفتار میکنیم.» به قول ابنهشام، همین رفتار آن حضرت باعث شد که عبداللّه بن ابی از آن پس مورد سرزنش و ملامت قوم و قبیله خود قرار گیرد. (همان،ص199)
اما اگر مخالفت آنها درباره اصول تغییرناپذیر دین یا فتنهانگیزی در میان مسلمانان در مقابله با اساس دین اسلام بود، پیامبر شیوه مدارا را کنار گذاشته، به شدت با آنها برخورد مینمود؛ همانند به آتش کشیدن مسجد «ضرار»که منافقان به سرکردگی ابوعامر به بهانه بیماری و عدم توانایی حضور در مسجد «قبا» ساختند و با حربه «مذهب علیه مذهب» تصمیم داشتند به جامعه نوپای مسلمانان ضرر بزنند که پیامبر به دلایل زیان رساندن به مسلمانان، تقویت کفر، ایجاد تفرقه میان مؤمنان و پایگاهی برای محاربان. آن را به آتش کشید:
شایان ذکر است، پیامبر اکرم(ص) در جنگ، تنها به مسائل نظامی اکتفا نکرده و از «دیپلماسی»، به عنوان یک وسیله در جهت تقویت مواضع و به دست آوردن موفقیتهای بیشتر استفاده می کردند. در این زمینه، به مورد زیر اشاره نمود:
ـ در کارهای سیاسی با قاطعیت و قدرت تصمیم میگرفت و عمل می کرد از اینرو در بیعت عقبه دوم صراحتاً به انصار فرمودند: باید همان گونه که از زنان و فرزندان و خود دفاع می کنید از من نیز دفاع کنید.
خداوند متعال در عین اینکه پیامبر(ص) و مؤمنان را در برابر دشمنان عنود و کینهتوزان لجوج، باصلابت و قاطع معرفى مىکند، رحمت و شفقت را نیز از ویژگىهاى ایشان برمىشمرد.(فتح/29)
همچنین خداى متعال که در موارد متعدد از خلق کریمانه پیامبر (ص) ستایش مىکند، به رسول خدا(ص) خبر مىدهد که مشرکان دوست دارند تو با آنها از درِ سازش در آیى، و آن حضرت را از تمکین خواسته آنان بر حذر مىدارد.(قلم/9 – 8)
در بسیارى از موارد، پیامبر اکرم (ص) با مردم با مدارا و ملایمت رفتار مىکرد تا زمینه هدایت افراد را فراهم کند. وقتى افراد با پیامبر (ص) برخوردهای خشن و دور از نزاکت مىکردند و از جانب ایشان نیز توقع مقابله به مثل داشتند، ولى ناگهان با خلق کریمانه آنها مواجه مىشدند، انقلابى در ضمیرشان ایجاد مىشد و به حقانیت پیامبر(ص) پى مىبردند.
اوج مدارای پیامبر (ص) با کفاردر رفتار وسیره نبوی ملاحظه می شود که در سوره «کافرون» جلوه گر است که پیامبر (ص) در نهایت ، خطاب به مشرکان می فرماید :«لکم دینکم ولی دین.»
همچنین نمونههای برخورد تند و غیرقابل انعطاف نیز در سیره عملی پیامبر وجود دارند. اگر بخواهیم ملاکی برای این رفتارهای پیامبر ارائه دهیم، میتوانیم بگوییم: آنجا که اساس و بنیان دین هدف گرفته شود و اقدامات مخالفان در مقابل اصول تغییرناپذیر دین اسلام و به منظور از بین بردن آن باشد، رفتار پیامبر متعصّبانه و انعطافناپذیر است و در غیر این موارد، با مدارا؛ چرا که ماهیت و فلسفه دین همان اصول تغییرناپذیر است و با از بین رفتن آن اصول، دینی نخواهد بود و لغزش و بیتوجهی در این موارد، هرگز جایی نخواهد داشت. تاریخ به خوبی شاهد رفتارهای همراه با قاطعیت پیامبر در حفظ اهداف و اصول نهضت اسلامی است؛ اصولی مانند: عدالت، ظلمستیزی، مبارزه با شرک و کفر و ستایش خداوند.
در بررسی سیره عملی پیامبر و برخورد آن حضرت با مخالفان، باید گفت: با توجه به وظیفه اصلی پیامبران مبنی بر هدایت جامعه به سوی سعادت و کمال و ابلاغ پیام الهی، اصل اساسی حاکم بر رفتار آنها، بخصوص پیامبر(ص)، اصل رحمت، محبت و شفقت بود؛ یعنی هدف اصلی آن حضرت، جذب مردم به سوی خود و دین مبین اسلام بود. وقتی هدف چنین باشد، رفتار نیز در راستای آن خواهد بود. آنچه بیشتر در رفتار نبوی بروز داشت و جلوه مینمود مدارا با مخالفان بود؛ یعنی تا آنجا که ممکن بود، پیامبر مدارا مینمود و از خطاها چشمپوشی میکرد. اما وقتی مخالفان، اساس دعوت پیامبر و اصول تغییرناپذیر دین را هدف قرار میدادند و به اقدامات عملی در این راه دست میزدند دیگر مدارا و مسامحه جایی نداشت و پیامبر چارهای جز برخورد همراه با خشونت نداشت و این نوع برخورد همواره در راستای حفظ دین و هدایت مردم صورت میگرفت.
در بررسی قرآن کریم و احادیث و سیره نبوی به دست میآید که «مدارا و نرمش» و «رأفت و رحمت»، اصل جاری اسلامی و ارزش مسلّم قرآنی و از عوامل گسترش اسلام در شبه جزیره عربستان و جهان بوده است و در حیات سیاسی و اجتماعی پیامبر(ص) چه در فقدان قدرت و حکومت، و چه پس از تشکیل حکومت و کسب اقتدار، در گفتار و رفتار ایشان استمرار داشتهاند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: من لا أدب له لا عقل له.هر که ادب ندارد عقل ندارد. نهج الفصاحه حدیث شماره 3061
امام صادق (ع) : بهترین چیزی که پدران برای فرزندان خود به ارث میگذارند ، ادب است نه مال ، زیرا مال از بین میرود و ادب باقی می ماند. کافی جلد ۸ صفحه ۱۵۰ حدیث ۱۳۲
رسول خدا (ص) : فرزندان خود را احترام کنید و آنان را نیکو ادب کنید ، تا آمرزیده شوید. جامع الاخبار صفحه ۳۹۳ ، مکارم اخلاق صفحه ۲۲۲
رسول گرامی (ص) : هیچ پدری هدیه ای بهتر از ادب نیکو به فرزندش نداده است. کنزالعمال جلد ۱۶ صفحه ۴۵۶ حدیث ۴۵۴۱۱
امام صادق (ع) : ما از شیعیان خود کسی را که عاقل ، فهمیده ، آگاه ، بردبار ، با ادب ، سازگار ، صبور و راستگو باشد دوست داریم.مستدرک الوسائل جلد ۱۱ صفحه ۱۹۰ حدیث ۱۱
مولا علی (ع) در وصیتی به فرزندش امام حسن (ع) فرمود : پسرم ، بهره ات را از ادب غنیمت بدار ، و قلب خود را برای آن آزاد گردان ، زیرا قلب بالاتر از این است که به آلودگی بیامیزی ، و بدان که اگر کمبودی داشته باشی به وسیله ادب بی نیاز میشوی ، و اگر غریب و تنها باشی ادب دوست و همراه تو خواهد بود که با وجود آن وحشتی نخواهد بود. اعلام الدین
امام باقر (ع): سکوت انسان با ادب در درگاه الهی برتر از تسبیح گفتن نادان است. اعلام الدین
امام علی (ع) : ادب انسان را از حسب و نسب بی نیاز میکند. ( یعنی خودش مایه شرافت است ). اعلام الدین
امام علی (ع): مومن در دنیا صادق است ، و حرکت او مودبانه است و سخنش همراه با خیرخواهی است و پندش نرم و آرام است ، و از کسی جز خدا نمی ترسد.جامع الاخبار
حضرت محمد (ص) : ادب نیکو ، زینت عقل است. جامع الاخبار
مولا علی (ع) : ای مومن ! علم و ادب قیمت و بهای توست، پس در به دست آوردن آنها تلاش کن ، هرچه علم و ادب تو زیادتر گردد ارزش و عظمت تو بیشتر میشود ، توسط علم و آگاهی به طرف خدا راهنمایی میشوی و به واسطه ادب بهتر میتوانی در خدمت پروردگارت قرار گیری و بنده به واسطه ادب خدمت میتواند ولایت و قرب الهی را به دست آورد ، پس نصیحت را بپذیر تا از عذاب الهی نجات یابی. مشکاة الانوار ، روضة الواعظین
امام صادق (ع) : چهار خصلت است که انسان بواسطه آنها آقایی پیدا میکند عفت ، ادب ، سخاوت و خرد. الاختصاص صفحه ۲۴۴
امام علی (ع) :هرکه به ادب حریص باشد ، بدیهای او کم خواهد شد. تصنیف غررالحکم صفحه ۲۴۷ حدیث ۵۰۹۱
مولا علی (ع) : ادب مایه کمال مرد است. تصنیف غررالحکم صفحه ۲۴۷ حدیث ۵۰۷۳
مولا علی (ع) : ادب نیکوترین اخلاق است. تصنیف غررالحکم صفحه ۲۴۷ حدیث ۵۰۷۲
مولا علی (ع): مردم به ادب شایسته ، بیش از طلا و نقره نیازمندند. تصنیف غررالحکم صفحه ۲۴۷ حدیث ۵۰۸۰
امام علی (ع) : میوه ادب ، خوش اخلاقی است. تصنیف غررالحکم حدیث ۵۰۸۴
مولا علی (ع) در وصیت به امام حسن (ع) فرمودند : ادب ، مایه باروری عقل و تزکیه قلب و زینت زبان و راهنمای انسان به اخلاق پسندیده است، اگر ادب همراه انسان نباشد او حیوانی رها شده بیش نیست ، خداوند به ادب خیر دهد کوچک را آقایی میبخشد،پس در جستجوی ادب باش تا شخصیت و ثروت بدست آوری ، هرکس پی ادب باشد به وسیله آن چیره میشود کسی که آن را رها کند بر او چیره میشوند و حمله می آورند. اعلام الدین
یکی دیگر از عوامل مهم در جلب احترام اطرافیان، احترام گذاشتن به خود است. احترام به خود یعنی درک ارزش وجودی خود و داشتن برخوردی مؤدبانه و محترمانه با خود است. داشتن رفتار محترمانه با دیگران اهمیت زیادی دارد، اما نباید از داشتن رفتاری محترمانه با خود چشم پوشی کنید. ممکن است برای کنار آمدن با ناتوانایی های خود خود را تحقیر کنید اما این نوع رفتار به دیگران نشان می دهد که شما ارزش احترام آنها را ندارید. پس برای جلب احترام دیگران، اول باید خودتان به خودتان احترام بگذارید.
راههای رشد احساس احترام به خود
1- شناختن ویژگیهای مثبت خود
2- تشخیص موارد و محدودههای بسیار موفقیتآمیز
3- برنامهریزی برای حمایت از دوستان و خویشاوندان
4- تمرکز بر فضیلتها و تواناییهای خود و نه، ماندن و غرق شدن در ناتواناییها و واماندگیها
5- عدم اندازهگیری و تعریف ویژگیهای خود با استانداردهای دیگران
راه های مختلفی وجود دارد تا از طریق آن به کودکان یاد بدهیم که چطور به سایرین احترام بگذارند. والدین عادت دارند همه چیز را به فرزندانشان امر کنند: "همانطور که من می گویم باید رفتار کنی"، "باید به مادرت احترام بگذاری." و .... در واقع، والدین میتوانند دستورات خود را به کودکان تحمیل کنند، اما نمی توانند آنها را به احترام گذاشتن امر کنند. ما می توانیم فرزندانمان را وادار کنیم آنطور که ما می خواهیم رفتار کنند، اما نمی توانیم مجبورشان کنیم که به ما و بقیه مردم احترام بگذارند. احترام را باید به دست آورد.احترام فقط با خوب و مهربان بودن به دست نمی آید. البته خوب بودن هیچ اشکالی ندارد، اما پدر یا مادری که با خوبی و مهربانی بیش از حد با فرزندانش رفتار می کند، مطمئناً فرزند یکدنده و سخت گیری بار خواهد آورد. کسب احترام به چیزی فرای خوب و مهربان بودن صِرف نیاز دارد.ترفند دیگری برای کسب احترام وجود دارد: والدین سعی می کنند با گوشزد کردن خطاهای فرزندانشان باعث شوند آنها بهتر رفتار کنند. این اصلاً روش مناسبی نیست. کودکان وقتی احساس میکنند از آنها انتقاد شده و طرد شده اند، هیچ انگیزه ای برای بهتر شدن ندارند. وقتی کودکان مورد انتقاد قرار می گیرند، به جای اینکه بهبود یابند، سعی می کنند خودشان یا دیگران را محکوم کنند.
خوب هستند، ما اشکالات آنها را بیشتر می بینیم. وقتی به قصور و اشتباهاتشان اعتراف می کنند، ما بیشتر از آنها چشم پوشی می کنیم، به خصوص وقتی میدانیم سعی میکنند بهتر باشند. آیا شما هم کوتاهی ها و اشتباهاتتان را با کودکانتان درمیان می گذارید و از آنها درخواست کمک می کنید؟ مثلاً ممکن است بگویید: "من وقتی خسته ام خیلی زود عصبانی میشوم و سرت داد می زنم و آنطور که باید و شاید به تو محبت نمی کنم. امیدوارم تو من را ببخشی و کمی تحملم کنی."گاهی برخی والدین آنقدر فهمیده اند که مشکلاتشان را نیز با فرزندانشان مطرح میکنند. "من روز بدی داشتم، کاش کمی مراعاتم کنی تا من چیزی نگویم که ناراحت شوی." اما والدین نباید کودک را از وضعیت سلامتی خود نگران کنند. پس بهتر است بعد آن بگویند: "اگر چند ساعت استراحت کنم حالم خوب می شود و با هم به کارها می رسیم."
همان گونه که آدمی دوست دارد دیگران به حق او تجاوز نکنند و احساس اش را نادیده نگیرند، خود نیز به حکم وجدان و انسان بودن، وظیفه دارد تا حقوق همه ی انسان ها را محترم شمارد. اگر خدای ناکرده تصمیم گرفتید نسبت به حق کسی بی توجهی کنید، شایسته است پیش از اجرای این تصمیم، خود را به جای او قرار دهید و بیاندیشید که آیا اگر او چنین تصمیمی را درباره ی شما گرفته بود، ناراحت نمی شدید؟ به هر حال، بنا بر فرمایش رسول گرامی اسلام، انسان باید به فکر آسایش و آرامش هم نوعان خود باشد. ایشان می فرمایند:
اَحْبِبْ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ.
آن چه را برای مردم می خواهی، برای خود نیز بخواه.
همه ی مردم همواره در عقاید، دیدگاهها و نظرات خود با دیگران متفاوت هستند و هیچ کس مثل دیگری نیست. امّا این دلیل نمی شود قادر به تعامل و ارتباط با دیگران نباشیم. در اینجا به شرح نکاتی می پردازیم تا با رعایت آنها بتوانیم براحتی به عقاید دیگران احترام بگذاریم و خود را با آنها وقف دهیم.
نکات لازم:
گام اوّل:
هرچه قدر هم که به صحّت گفته خود اطمینان دارید، قبل از اینکه حرفی بزنید، خوب فکر کنید. اگر احساس می کنید هیچ نقطه مشترکی از نظر فکری با نفر مقابل خود ندارید، بازهم در نهایت ادب و متانت تعامل کنید.
گام دوّم:
سعی کنید با وی همفکری کنید یا حدّاقل به نوعی وانمود کنید که او را درک می کنید. خود را جای دیگری بگذارید. با خود بگویید: “اگر من افکار او را داشتم، زندگی و دنیای من چه فرقی داشت و چطور بود؟”، با ادای این جمله در ذهن خود، می توانید افکار، احساسات و اعمال وی را بهتر درک کنید.
گام سوّم:
از انتقاد و سرزنش در مورد باورهای قلبی و عقاید دیگران خودداری کنید. این کار نه تنها باعث از دست دادن دوستان شما می شود بلکه منجر به خصومت نیز خواهد شد. اگر به باورهای مذهبی که سالها در درون وی ریشه گرفته است، توهین کنید و آنها را بی معنی بدانید، دیگر انتظار هیچ رابطه دوطرفه یا تفاهم را نداشته باشید. مهّم نیست چقدر آن عقاید را باور دارید، تنها با درک حدّاقل ظاهری می توانید بجای ایجاد دیوار و فاصله، پلی ارتباطی بسازید.
گام چهارم:
عقاید خود را به دیگران تحمیل نکنید، اگر در مورد باورهای خود، قصد متقاعد کردن فردی را دارید، می توانید با روشی مسالمت آمیز شروع کنید. انتظار پیروی وی از خودتان را نداشته باشید، او هم به عنوان یک انسان متفاوت از شما، حق انتخاب دارد. شاید به مرور زمان، با شما هم عقیده شود.
گام پنجم :
هر انسانی، تحت یک فرهنگ خاصّ و ویژگیهای ذاتی متفاوت، رشد کرده است. بنابراین منطقی نیست که در همان ابتدا، براحتی دیگر فرهنگ ها، عقاید مذهبی، باورها، ارزشها، سنت ها، قوانین، منش زندگی و…را قبول کند یا حدّاقل واکنشی نشان ندهد و نمی تواند این تفاوتها را در ذهن خود درک کند، در مقابل او نیز، نیاز به این دارد که دیگران نیز عقاید و باورهای وی را لااقل بشنوند و بدانند. در سایه ی احترام، هر دو طرف می توانند هوّیت های خود را نمایان کنند.
گام ششم:
بدون اظهار مخالفت و جبهه گیری، نظرات دیگران را گوش دهید، این خود بهترین روش برای ادای احترام است، البته که مجبور به پذیرش باورها و نظرات دیگران نیستید، امّا به یاد داشته باشید، در این حال شاید واقعاً نکته یا روشی جدید برای رسیدن به درجه ای بالاتر در زندگی، کسب کنید.
مونتسکیو: آنکه توقع احترام از دیگران دارد، خود نیز باید توقع احترام دیگران را برآورده کند و به آنان حرمت کند.
آدام اسمیت: هر قدر به دیگران احترام بگذاری برای خودت احترام خریدهای.
فرانتس فانون: احترام صفتی اکتسابی است. آن را به فرزندان خود بیاموزید.
آندره وزالیوس: اگر همه مردم ارزش احترام را میدانستند و در زندگی به آن عمل میکردند دنیا گلستان میشد.
ماری کوری: احترام، بزرگی و کوچکی، فقر و ثروت، زشتی و زیبایی نمیشناسد.
آندره موروآ: احترام را باید در خانه آموخت. در مدرسه تمرین کرد و در جامعه کامل نمود.
ژاک ژان روسو: احترام به دیگران را باید از همان دوران کودکی به کودکان آموخت.
پرل. س. باک: احترام در حقیقت همان رعایت حال دیگران در موارد و مواقع مختلف است.
آلفونس دوده: اگر میخواهی محترم باشی، باید همه را محترم بداری.
اگر به دیگران احترام نگذارید مردم شما را به چشم یک انسان بی محبت نگاه می کنند که قادر به درک ارزش وجودی دیگران نیست. اگر انتظار دارید که دیگران با شما با احترام رفتار کنند اولین قدم این است که با دیگران با احترام رفتار کنید. افراد خوب ؛ با مهربانی، سخاوت و تعاون اجتماعی بیشتری با دیگران برخورد میکنند.